جدای از نقدهایی که بر همین کنسرت دارم و در آیندهی نزدیک با خود او در میان خواهم گذاشت، خوشحالم که حافظهی موسیقی ایران موزیسینی به نام «علی قمصری» را به خود میبیند. کارهای او را با دقت و وسواس دنبال میکنم، زیرا معتقدم که برای تکتک لحظاتی که میآفریند، میاندیشد و هر بار حرف تازهای برای گفتن دارد. او به دنبال تولید موسیقی «دورهمی» نیست. نوشتن موسیقی جدی در این سالها همواره دغدغه اصلی من بوده و امروز میتوانم از علی قمصری به عنوان یکی از موسیقیدانان جدی ایران یاد کنم.
هنر و موسیقی جدی امری سلیقهای نیست که با ابزار سلیقهی شخصی بتوانیم ضعف یک اثر موسیقایی را توجیه کنیم. موسیقی جدی فاکتورهای خاصی دارد که یک موزیسین آگاه با شنیدن اثر متوجه وجود این المانها خواهد شد. اِلمانهایی از قبیل فرم، روند شکلگیری ملودی و رنگبندی سازی. اینها اصلیترین شاخصههای یک موسیقی فاخرند. ما بههیچوجه نمیتوانیم ضعف در فرم یک اثر را با توسل به سلیقه شخصی نادیده بگیریم. واضحتر بگویم ایراد در به کارگیری نت ناهمگون و یا صدای اشتباه را نمیتوان به پای سلیقه نوشت.
یک اثر هنری جدی در شروع خود تمام و کمال راه را برای خالق خود روشن میسازد.
درک اهنگساز از این موضوع و کشف آن به آگاهی و بینش او برمیگردد و اینجاست که تفاوت میان موزیسین جدی و غیرجدی هویدا میشود و تمییز و تشخیص این دو امر از یکدیگر توسط یک کارشناس یا منتقد امری بس دشوار است که نیازمند گوشی تربیتشده با موسیقی جدی است. گوشی که پُر باشد از صداهای ناهنجار، توان تشخیص این امر خطیر را ندارد. پس با شنیدن یک موسیقی جدی است که قلم، دست به نگارش نقد غیرمنصفانه میزند.
قمصری با تألیف آثاری چون «چه آتشها» که از آثار دو یا سه سال قبلتر اوست و از متأخرین، آلبوم جالب «سخنی نیست» و یا همین پروژهی «شیپور صلح» نشان داده که سکون برای او معنایی ندارد و همواره دست به اکتشافات و تجربیات جدید میزند.
از دیگر مشکلات موسیقی در کشورکه به این بهانه، مایلم دربارهی آن چند سطری بنویسم و روی آن پافشاری زیادی دارم، عدم وجود ارکسترهای فعال دانشگاهی، دولتی و خصوصی است.
به عنوان نمونه، در شهری مانند وین که از صاحبسبکترین شهرها در حوزهی موسیقی کلاسیک و آکادمیک محسوب میشود، چیزی حدود ٨ ارکستر فعال و حرفهای یافت میشود که این رقم خود به تنهایی جدای از ارکسترهای دانشجویی است. اگر مقایسهای میان جمعیت ٣ میلیون نفری شهر وین و وضعیت کنونی شهر تهران انجام دهیم، درمییابیم که تهران دستکم به ۴٠ ارکستر فعال و حرفهای با همراهی نوازندگان و رهبران اختصاصی خود و رپرتوارهای متفاوت نیاز دارد که به نظر اینجانب وقوع این امر با توجه به سرمایه و نیروی انسانی جوان دور از دسترس نیست و با برنامهریزی چندساله میتوان به آن نائل شد و تنها از این طریق میتوان امیدوار بود که آهنگسازان جوان این مرز و بوم تجربهی نگارش برای ارکسترهای زنده و صداهای گوناگون را فراگیرند.
اسپانسرها و بنگاههای اقتصادی در تحقق این امر نقش بسزایی دارند که صدالبته با رونق چنین جریانی، آنها هم در انتهای امر راضی خواهند بود. به عنوان نمونه وقتی در اتریش و یا دیگر کشورهای صاحب موسیقی در اروپا، یک کمپانی اسپانسر یک برنامهی فرهنگی میشود، به ازای هزینهای که میپردازد، از مالیاتش به دولت کسر میشود و این اصلیترین انگیزهی این سرمایهگذارها برای شرکت در این پروژهها است.
امیدوارم با حمایت مسؤولین، هنرمندان و اصحاب رسانه، این امر به زودی به حقیقت بپیوندد.