امین شجاعی شنبه ۷ شهريور ۱۳۹۴ - ۱۴:۰۰

ابوالفتوح یا ابوالفتح شهاب الدین یحیی پسر حبش پسر امیرک سهروردی، معروف به "شیخ اشراق" یا شیخ شهید فیلسوف بزرگ و نامی ایران در قرن ششم هجری از عارفان نامی این عصر بشمار میرود.

وی در سال 545 هجری در دهکده سهرورد از توابع زنجان به دنیا آمد، تحصیلات مقدماتی را در مراغه نزد مجدالدین جبلی به پایان رسانید، پس از آن به اصفهان رفت که در آن زمان مهمترین مرکز علمی ایران بود. وی تحصیلات صوری خود را نزد ظهیرالدین قاری به پایان آورد و فلسفه ابن سینا را که در کمال شهرت بود آموخت. در اینجا یکی از همدرسانش فخرالدین رازی بود که بعدها از مخالفان سرسخت فلسفه شد.

سهروردی پس از پایان تحصیلات رسمی، به سفر کردن در داخل ایران پرداخت. از بسیاری مشایخ تصوف دیدن کرد و بسیار مجذوب آنان شد، در واقع در همین دوره بود که به راه تصوف افتاد و دوره های درازی را به اعتکاف و عبادت و تأمل گذراند.

سفرهای وی رفته رفته گسترده تر شد و به آناتولی و شامات نیز رسید و منظره های شام او را بسیار مجذوب خود کرد. در یکی از سفرها از دمشق به حلب رفت و در آنجا با ملک ظاهر پسر صلاح الدین ایوبی فرمانروای مصر و سوریه ملاقات کرد. ملک ظاهر که محبت شدیدی نسبت به صوفیان و دانشمندان داشت، مجذوب سهروردی شد و از وی خواست که در دربار وی در حلب ماندگار شود.

سهروردی که عشق شدید نسبت به منظره های آن دیار داشت، پیشنهاد ملک ظاهر را شادمانه پذیرفت و در دربار او ماند.

ولی سخن گفتن بی پرده و بی احتیاط بودن وی در بیان معتقدات باطنی در برابر هرگونه از مستعمان، و زیرکی و هوشمندی فراوان وی که سبب آن می شد که با هر کس از در گفتگو و مصاحبه و محاجه درآید بر وی پیروز گردد.

از طرفی استادی وی در فلسفه و تصوف هر دو از عواملی بود که دشمنان فراوانی، به ویژه عالمان قشری برای سهروردی فراهم آورد. عاقبت به دستاویز آنکه وی سخنانی بر خلاف اصول دین اسلام میگوید، از ملک ظاهر خواستند که او را به قتل برساند. چون ملک ظاهر از اجابت خواسته ایشان خودداری کرد، آن گروه به فقیهان شهر از خود صلاح الدین ایوبی قهرمان جنگهای صلیبی دادخواهی کردند.

صلاح الدین که تازه سوریه را از دست صلیبیان بیرون آورده بود و برای حفظ اعتبار خود به تأیید علمای دین احتیاج داشت، با درخواست ایشان فوری موافقت کرد. به این ترتیب ملک ظاهر حاکم حلب زیر فشار قرار گرفت و ناگزیر سهروردی حکیم جوان و دانشمند را در سال 587 هجری به زندان افکند. این فیلسوف بزرگ و نام آور ایرانی در زندان ملک ظاهر پسر صلاح الدین ایوبی در حلب در جوانی یعنی 36 یا 38 سالگی از ادامه زندگی محروم گردید و بقولی خفه گردید یا کشته شد.

بهر حال علت مستقیم مرگ این نابغه کم نظیر ایرانی که به فرهنگ اصیل آریایی، عشق و علاقه وافر داشت روشن نیست. وی با وجود کمی عمر، پنجاه کتاب به فارسی و عربی نوشت که بیشتر آنها بدست ما رسیده است.

سرنوشت او چنین بود که در جوانی به همان سرنوشتی دچار شود که سلف صوفی و مقتدای مشهور وی، حسین بن منصور حلاج، دچار شده بود. این موضوع نیز قابل ذکر است که سهروردی در جوانی مجذوب حسین بن منصور حلاج شده و بسیاری از اقوال او را در آثار خود آورده است.

 

شهاب الدین یحیی سهروردی

 

فهرست کامل آثار سهروردی

فهرست کامل آثار فارسی و عربی شهاب الدین یحیی سهروردی با استفاده از فهرست شهرزوری و مقایسه آن با فهرست (ریتر) در دائرةالمعارف اسلامیه بشرح زیر آمده است:

1- المشارع و المطارحات، در منطق، طبیعیات، الهیات.

2- التلویحات.

3- حکمةالاشراق، در دو بخش. بخش نخست، در سه مقاله در منطق، بخش دوم در الهیات در پنج مقاله. ( این کتاب مهمترین تألیف سهروردی میباشد و مذهب و مسلک فلسفی او را بخوبی روشن مینماید).

4- اللمحات، کتاب مختصر و کوچکی در سه فن از حکمت، یعنی: طبیعیات، الهیات و منطق.

5- الالواح المعادیه، در دانشهای حکمت و اصطلاحات فلسفه.

6- الهیاکل النوریه، یا هیاکل النور. این کتاب مشتمل بر آراء و نظریه های فلسفی میباشد، بر مسلک و ذوق اشراقی. سهروردی نخست آن را به زبان عربی نگاشته و سپس خود آن را به پارسی ترجمه کرده است.

7- المقاومات، رساله مختصری است که سهروردی خود آن را به منزله ذیل یا ملحقات التلویحات قرار داده است.

8- الرمز المومی(رمز مومی) هیچیک از نویسندگانی که آثار و تألیف های سهروردی را یاد کرده اند، از این کتاب نامی نبرده اند، جز شهروزی که آن را در فهرست سهروردی آورده است.

9- المبدء والمعاد. این کتاب به زبان پارسی است، و کسی جز شهرزوری از آن یاد نکرده است.

10- بستان القلوب، کتاب مختصری است در حکمت، سهروردی آن را برای گروهی از یاران و پیروان مکتب خود به زبان پارسی در اصفهان نگاشته است.

11- طوراق الانوار، این کتاب را شهرزوری یاد کرده، ولی ریتر از آن نام نبرده است.

12- التنقیحات فی الاصول، این کتاب در فهرست شهرزوری آمده ولی ریتر از قلم انداخته است.

13- کلمةالتصوف. شهرزوری این کتاب را با این نام در فهرست خود آورده، و ریتر آنرا بنام (مقامات الصوفیه) یاد کرده است.

14- البارقات الالهیة، شهرزوری این را در فهرست خود آورده و ریتر از آن نام نبرده است.

15- النفحات المساویة، شهرزوری در فهرست خود یاد کرده و ریتر نام آن را نیاورده.

16- لوامع الانوار.

17- الرقم القدسی.

18- اعتقاد الحکما.

19- کتاب الصبر. نام این چهار کتاب اخیر در فهرست شهرزوری آمده و در فهرست ریتر دیده نمیشود.

20- رسالة العشق، شهرزوری این کتاب را بدین نام آورده است، ولی ریتر آنرا بنام "مونس العشاق" یاد کرده است. این کتاب به زبان فارسی است.

21- رساله در حالة طفولیت، این رساله به زبان فارسی است. شهرزوری آنرا یاد کرده و ریتر آنرا نیاورده است.

23- رساله روزی با جماعت صوفیان، این رساله نیز به زبان پارسی است. در فهرست شهرزوری آمده و از ریتر دیده نمیشود.

24- رساله عقل، این نیز به زبان پارسی است، در فهرست شهرروزی آمده، و در فهرست ریتر دیده نمیشود.

25- شرح رساله "آواز پر جبرئیل" این رساله هم به زبان پارسی است.

26- رساله پرتو نامه، مختصری در حکمت به زبان پارسی است، سهروردی در آن به شرح بعضی اصطلاحات فلسفی پرداخته است.

27- رساله لغت موران، داستانهائی است، رمزی که سهروردی آن را به زبان پارسی نگاشته است.

28- رساله غربةالغربیة، شهرزوری این را به همین نام یاد کرده است، اما ریتر آنرا بنام (الغربةالغربیة) آورده است. داستانی است که سهروردی آن را به رمز به عربی نگاشته و در نگارش آن از رساله (حی بن یقطان) این سینا مایه گرفته، و یا بر آن منوال نگاشته است.

29- رساله صفیر سیمرغ، که به پارسی است.

30- رسالةالطیر، شهرزوری نام این رساله را چنین نگاشته، ولی ریتر نام آنرا (ترجمه رساله طیر) نوشته است. این رساله ترجمه پارسی رسالةالطیر ابن سینا میباشد که سهروردی خود نگاشته است.

31- رساله تفسیر آیات "من کتاب الله و خبر عن رسول الله". این رساله را شهرزوری یاد کرده و ریتر از آن نام نبرده است.

32- التسبیحات و دعوات الکواکب. شهرزوری این کتاب را بهمین نام در فهرست خود آورده، اما در فهرست ریتر کتابی بدین نام نیامده است. ریتر مجموعه رساله ها و نوشته ها و نوشته های سهروردی را که در این نوع بوده، یکجا تحت عنوان (الواردات و التقدیسات) در فهرست خود آورده است و احتمال داده میشود که کتاب التسبیحات.... نیز جزء مجموعه مزبور باشد.

33- ادعیة متفرقه. در فهرست شهرزوری آمده است.

34- الدعوة الشمسیة. شهرزوری از این کتاب یاد کرده است.

35- السراج الوهاج. شهرزوری این کتاب را در فهرست خود آورده است، اما خودش درباره صحت نسبت این کتاب به سهروردی تردید نموده است، زیرا میگوید: (والاظهر انه لیس له) درست تر آنست که این کتاب از او نباشد.

36- الواردات الالهیة بتحیرات الکواکب و تسبیحاتها. این کتاب تنها در فهرست شهرزوری آمده است.

37- مکاتبات الی الملوک و المشایخ، این را نیز شهرزوری نام برده است.

38- کتاب فی السیمیاء. این کتابها را شهرزوری نام برده، اما نامهای ویژه آنها را تعیین نکرده و نوشته است این کتابها به سهروردی منسوب می باشد.

39- الالواح، این کتاب را شهرزوری یک بار (شماره 5) در فهرست خود یاد کرده که به زبان عربی است و اکنون بار دوم در اینجا آورده است که به زبان پارسی است. (سهروردی خود این کتاب را به هر دو زبان نگاشته، یا به یک زبان نگاشته و سپس به زبان دیگر ترجمه کرده است).

40- تسبیحات العقول و النفوس والعناصر. تنها در فهرست شهرزوری آمده است.

41- الهیاکل. این کتاب را شهرزوری در فهرست خود یکبار بنام (هیاکل النور) یاد کرده و میگوید به زبان عربی است و بار دیگر به عنوان الهیاکل آورده است و میگوید به زبان پارسی است. این را نیز سهروردی خود به هر دو زبان پارسی و عربی نگاشته است.

42- شرح الاشارات. پارسی است. تنها در فهرست شهرزوری آمده است.

43- کشف الغطاء لاخوان الصفا. این کتاب در فهرست ریتر آمده و در شهرزوری مذکور نمی باشد.

44- الکلمات الذوقیه و النکات الشوقیه، یا "رسالةالابراج" این کتاب نیز تنها در فهرست ریتر آمده است.

45- رساله (این رساله عنوان ندارد) تنها در فهرست ریتر آمده است. ریتر نوشته است: موضوعهائی که در این رساله از آنها بحث شده، عبارت است از جسم، حرکت، ربوبیة(الهی)معاد، وحی و الهام.

46- مختصر کوچکی در حکمت: شهرزوری این را یاد نکرده، ولی در فهرست ریتر آمده است، و میگوید: سهروردی در این رساله از فنون سه گانه حکمت یعنی منطق، طبیعیات و الهیات بحث می کند.

47- شهرزوری و ریتر منظومه های کوتاه و بلند عربی از سهروردی نقل کرده اند که در موضوعهای فلسفی و اخلاقی یا عرفانی میباشد، نظیر قصیده عربی مشهور ابن سینا: سقطت الیک من.... که مطلع یکی از آنها این بیت میباشد.

ابداً تحن الیکم الارواح و وصالکم ریحانها والروح

شهرزوری نوشته است که شیخ شهاب الدین یحیی سهروردی بر سبیل تفنن به فارسی نیز شعر می گفته است و این رباعی در تذکره ها از او مشهور است:

هان تان سر رشته خرد گم نکنی خود را ز برای نیک و بد گم نکنی

رهرو توئی و راه توئی منزل تو هشدار که راه خود به خود گم نکنی

فلسفه اشراق یا زنده کننده حکمت ایران باستان

به عقیده سهروردی ابن سینا طرح (فلسفه اشراقی) را ریخت، اما بنا به دلیل قاطع، طرح او با عدم توفیق روبرو گردید. بنابراین، شیخ اشراق کسی را که بخواهد به حکمت اشراق آشنا گردد، به مطالعه کتاب خویش دعوت میکند.

اما دلیل سهروردی در بیان اینکه ابن سینا نتوانست طرح (فلسفه اشراق) را به ثمر برساند این بود که ابن سینا به اصل و (اساس مشرقی) اصلی که صفت اشراق را محقق می گرداند وقوف نداشت. ابن سینا این اصل را که حکمت الهی به شمار میرفت و به حکیمان ایران باستان یعنی خسروانیان، تجلی کرده بود نمی شناخت.

 

سهروردی در این باره چنین نوشته است:

« در ایران باستان امتی بود که از طرف خداوند اداره می گردید، به وسیله خداوند بود که حکیمان بلندمرتبه ای که با مجوسان بکلی تفاوت داشتند، راهنمائی میشدند. من اصول عالی عقاید آنان را که اصل نور بود و تجربه افلاطون و اسلافش نیز آن را به مرحله شهود رسانیده بود، در کتاب خود موسوم به (حکمت الاشراق) احیا کرده ام و در این کار هیچکس بر من پیشی نگرفته است».

اخلاف روحانی شهاب الدین یحیی سهروردی نیز سخنان او را گواهی کرده اند، ملاصدرا شیرازی از سهروردی به عنوان (رئیس مکتب مشرقیون) احیاء کننده اصول فلسفی عقاید حکیمان ایران در مورد منشاء نور و ظلمت، یاد کرده است. این مشرقیون را به عنوان فیلسوفانی که افلاطون رئیس آنان است، توصیف کرده است.

شهاب الدین یحیی سهروردی که بعد به "شیخ اشراق مقتول" شهرت یافت، نزد مجدالدین جبلی، استاد فخرالدین رازی درس خواند و هنوز در بحبوحه شباب بود که سرآمد همه حکیمان عالم اسلام شد. ملک ظاهر، پسر سلطان صلاح الدین ایوبی که با ستایشی عظیم بدو مینگریست، او را نزد خود به حلب خواند. فیلسوف جوان در حلب عقاید مستقل خود را باز نمود.

جرم اندیشان خون آشام که در همه اقالیم و اعصار برای پوشاندن ناتوانی فکری خود به زور توسل جسته اند بر او رشک بردند و به سلطان صلاح الدین نوشتند که تعالیم سهروردی، اسلام را به خطر می اندازد و سرکوبی آن لازم است. سلطان خواست آنان را برآورد، پس فیلسوف جوان ایرانی در سال سی و ششم عمر، با آرامش به مرگ تن در داد. مرگی که او را در زمره شهیدان حقیقت درآورد و بدو نامی جاوید بخشید.

امروز آن مردم کشان و بسا مردم کشان دیگر مرده و پوسیده اند، ولی فلسفه ای که به بهای جانی تمام شد همچنان زنده است و انبوه حقیقت جویان را به سوی خود می کشد.

 

ارتباط فلسفه اشراق با تصوف

همانطور که در قبل ذکر شد، شجره نامه یا سلسله روحانی که شیخ شهاب الدین یحیی سهروردی برای سیر اندیشه حکمت ایران باستان در دوران بعد از اسلام در ایران ذکر کرده، بسیار پر معنی و عمیق و بلیغ است. به عقیده او از طرفی (خمیر مایه جاوید) از حکیمان باستان یونان (حکیمان قبل از سقراط، فیثاغوریان، افلاطونیان) به صوفیانی چون ذوالنون مصری و سهل تستری رسیده، و از طرف دیگر (مایه) حکمت ایران باستان از طریق صوفیانی مانند ابویزید بسطامی و حلاج و ابوالحسن خرقانی منتقل گردیده و این دو جریان حکمت و خرد، در تصوف اشراق به هم پیوسته است.

 

شاهکار سهروردی

در میان همه آثار و تألیف های شهاب الدین یحیی سهروردی کتاب "حکمت الاشراق" بزرگترین و مهم ترین اثر وی می باشد. این کتاب در حد خود یک شاهکار بی نظیر و بی مانند فکری بشمار میرود، زیرا او زبده و نخبه اصول و مسائل حکمت اشراقیان، فلسفه پارسیان را با ذکر منابع، گردآورده است. حکمت شرقیان یعنی فلسفه عالی پارسیان، در دوران بعد از اسلام مدت شش قرن در اثر توجه زیاد بیشتر عالمان اسلامی به فرهنگ سامی در بوته فراموشی و در سراشیب تباهی و نابودی افتاده بود. سهروردی با گرد آوردن آن در این کتاب زندگی نوین به آن بخشید و روحی تازه در تاریخ فلسفه اسلامی دمید.

فلسفه پارسیان یا حکمت شرقیان فصلی از فرهنگ خالص ملی ایرانی است و نتیجه و ثمر ارزنده فکری آن از روح و اندیشه و خرد ایرانیان اندیشمند ریشه گرفته و در تاریخ فکر بشری جلوه کرده و همواره بالیده است. از این روی وجود این فلسفه با زندگی و مرگ ملیت ایرانی همراه و هم گام میباشد. کتاب حکمت الاشراق یگانه کتاب مفصل در فلسفه اشراقی است و باید آن را (التعلیم الاول) نامید.

سهروردی خود در مورد وجه تسمیه کتاب حکمت الاشراق مینویسد: به دو علت آن را "حکمت الاشراق" گفته ام:

نخست آنکه این نوع از فلسفه بر پایه و بر شالوده اشراقات نفسانی بنیاد گردیده است. پس حکمت اشراقی است.

دوم آنکه این مکتب فلسفی از آن شرقیان، یعنی: پارسیان میباشد، یا به سخن دیگر این مکتب فلسفی از آن حکما و فیلسوفان سرزمین اشراق شمس و کشور دمیدن خورشید میباشد، یعنی فلسفه شرقیان.

در روزگار باستان مردم یونان وقتی بطور مطلق می گفتند شرقیان، مقصودشان، پارسیان بوده است. بنابراین حکمت شرقیان یعنی حکمت پارسیان.

از آنجائیکه فلسفه و فرهنگ اصیل هر ملتی جلوه گاه روح و نماینده و نمایانگر خصائص ذاتی و نژادی و خصائل مردم آن مرز و بوم می باشد، و هیچگاه در سیر ادوار تاریخ و در اثر مرور زمان از بین نخواهد رفت، این فرهنگ نیز ناگزیر با در نظر گرفتن موقعیت فکری و سیاسی به ادامه راه و همچنین پیشرفت خود در تاریخ و فرهنگ اسلامی پرداخت و به صورتهای مختلف جلوه کرد.

نخستین تجلی فلسفه اشراق پارسی ظهور تصوف و عرفان می باشد. در نتیجه گروهی از ایرانیان پاک نژاد و اصیل با سرهای پر شور، و دلهای پر درد و سینه های چاک چاک و برافروخته، از مظالم قوم غالب بر ایران، به عشق خصائص نژادی و خصائل روحی ملی ایرانی که بطور خیلی طبیعی و خودکار ناخودآگاه بر نهاد و سرشت ایشان الهام می گردید؛ از ترس عمال بی انصاف و سخت گیر تازی بطور نهانی به فعالیت فکری زیرزمینی و رمزی و اشاره ای و تمثیلی در این زمینه مشغول شدند. آنان غالباً افرادی بی سواد بودند و از دانشها بهره ای نداشتند.

اما فلسفه اشراقی که فصل نخستین روح فرهنگ عمومی ملی ایرانی است و بر شالوده ورزشهای روانی یعنی "بینش" بنیاد گردیده است، راهنمای بزرگ آنان در این راه بود و به دانش اکتسابی نیاز نبود. بهمین جهت بطوریکه نوشته اند بزرگترین عارفان صاحب کرامت و نامی ایرانی در قرنهای نخستین اسلامی مانند، سلطان العارفین بایزید بسطامی و شیخ ابوالحسن خرقانی و حتی شمس تبریزی راهبر و مراد و مقتدای جلال الدین محمد بلخی (مولوی) امی و بی سواد بوده اند. آنان بی پروا می گفتـند:

عشق سریست که جبریل درو محروم نیست عشق رمزی است که جز سر حقش همدم نیست

شهاب الدین یحیی سهروردی یعنی این نابغه کم نظیر ایرانی به نحوی که دیدیم کشته شد و جسد شریف او دیر زمانی بر فراز دار بماند، وی در شهر حلب غریب بود، پارسی زبان و پارسی نژاد بود.

در آن شهر بی کس بود و قوم و بستگان و خویشاوندانی نداشت که از او در برابر آن دشمنان انسانیت که زیر عنوان حمایت از دین و خداشناسی، خدانشناس بودند، دفاع کند.

دستش از سیم و زر تهی بود. اصحاب و یاران او مشتی دانشجویان و اهل فضل و دانش بودند که باید آنان را دانش مردان تهی دست نامید.

داشتن عقاید حکیمان، آنهم عقاید و افکار حکما و فلاسفه پارس و تصریح بنام ایشان، و بدتر از همه داشتن آرمان حکومت فکری جهان (برای ایرانیان) وجود سهروردی جوان، پرشور و دانشمند و حساس با چنین وضع فکری میان مشتی بی سواد متعصب و نادان و کینه توز سبب شد که سرانجام بر او رشک بردند و او را بطوریکه گفته شد به شهادت رسانیدند.

به سخن دیگر سهروردی قربانی دانش زیاد خود و عشق به گسترش آن گردید. او فلسفه پارس را در کالبد "حکمةالاشراق" زنده کرد، زیرا فلسفه پارسیان سرلوحه و فصل اول کتاب فرهنگ ملی ایران باستان بود، فلسفه تجلی روح ایرانی بود، احیای آن احیای ملیت بود و این چیزی بود که قوم بیگانه غالب و حامیان پست آنان سخت با آن در پیکار بودند.

چه بسیار کتابها و رساله ها و مقاله ها در فلسفه مشائیان از زبانهای سریانی و یونانی ترجمه و نقل شد، اما هیچ کتاب یا رساله در فلسفه اشراق ترجمه نگردید و اگر هم ترجمه و نقلی بعمل آمد به زودی از میان رفت، مانند بسیاری دیگر از آثار بزرگان قوم پارس که پایمال تعصب ها و کینه توزیها گردید.

کجاست ترجمه های کتابهایی که ابن ندیم در الفهرست آورده است؟ کجاست کتابهایی که ابن مسکویه بسیار مطالب فلسفی و اجتماعی و اخلاقی از آنها گرفته و نقل کرده است؟ کجاست کتابهایی که ابن قتیبه در عیون الاخبار و دیگر اثرهای خود فصل های مبسوط و سخنان دور و درازی را از آنها یاد کرده و یا رونویسی کرده است؟ کجاست کتاب مفصل و مصور که مسعودی در مروج الذهب از آن سخن رانده و خود دیده است؟ کجاست ترجمه های خدای نامک، کارنامک، تاج نامک و...؟ و کجاست کتاب بزرگ آیین چند هزار صفحه ای. اینها اندکی بود از بسیار که برای نمونه گفته شد، ترجمه های آنها از میان رفت یا درست تر بگوئیم از میان بردند!

بهر حال خزانی بود خانمان سوز که برگ و بار تمدن و فرهنگ باستانی ایران را بباد داد، و ساقه و ریشه این درخت تناور را در مدت شش قرن تسلط جابرانه نابود کرد.

ولی همانطور که دیدیم در این مدت از کنار همان ریشه های مقاوم جوانه هایی سر بر آوردند که نماینده و نمایانگر اصالت و مقاومت روح ملی ایرانی بودند. خوشبختانه با ظهور چهره درخشان شهاب الدین یحیی سهروردی زنده کننده اندیشه و فلسفه ایران باستان که خود آن را فلسفه اشراق نامید، درخت کهن و ریشه دار فلسفه ایران باستان آبیاری گردید و ساقه های آن با پیوند نوین که بر آن زده شد در اندک زمان رشد و نمو کرد و سایه ثمر داد.

 

مقایسه کار فردوسی و سهروردی

آنچه مسلم است با در نظر گرفتن اوضاع اجتماعی و شرایط فکری و سیاسی سرزمین ایران در قرنهای نخستین اسلامی، حکیم ابوالقاسم فردوسی بزرگترین حماسه سرای ملی ایران ضمن به نظم درآوردن شاهنامه به زبان فارسی دری در اواخر قرن چهارم هجری، جهت های پهلوانی و زور آزمایی و مبارزه اجداد و نیاکان ایرانیان و خلق و خوی و خصال نیک جوانمردی و رادمندی آنان را زنده کرد.

شیخ شهید شهاب الدین یحیی سهروردی نیز در نیمه دوم قرن ششم هجری با توجه به زمینه های قبلی در این باره و بررسی اوضاع اجتماعی و محیط افکار و آثار بزرگان قبل از خود، چون احساسات مشابهی در باب وطن پرستی با فردوسی داشت پس از تحصیل و مطالعه و سیر و سیاحت بسیار متوجه شد بجای فلسفه بسیار عالی و پر اهمیت و ذوق انگیز ایران باستان؛ فلسفه خشک و بی روح مشاء در کشورهای اسلامی آن زمان که ایران نیز در زمره سیاره های فکری آن محسوب میشد، پایه گرفته و قرنها بیهوده پیرامون جنبه های مختلف آن بحث و جدال شده است.

از همه مهمتر وقتی آگاهی یافت که بیشتر پیروان صاحب نام و بزرگ این فلسفه بی روح از هم میهنان او بوده اند؛ بسیار افسوس خورد. از همان لحظه آگاهی بر این امر، تصمیم جدی خود را درباره احیای فلسفه ایران باستان گرفت و بقول خود وی به (نورالانوار) سوگند یاد کرد که در این راه پر معنای نورانی بدون هیچگونه بیم و هراس تا سر حد مرگ پیش رود.

خوشبختانه این راد مرد وطن پرست ایرانی با توجه به وسعت آگاهی خود از مبانی فلسفه ایران باستان با کوشش و جدیتی کامل و چشم گیر در راه احیای آن کوشید و سرانجام با اینکه جان خود را بر سر این آرمان مقدس ملی گذارد، اثری جاوید و فناناپذیر بنام "حکمت الاشراق" به وجود آورد که بنیان و مرجع بزرگ و بی همتای فلسفه متحول و متحرک اشراق گردید که در حقیقت آن را باید فلسفه اسلامی ایرانیان نامید.

بدین ترتیب روشن میشود که فردوسی و شیخ اشراق هر دو در صدد بیدار کردن حس ملیت ایرانی و روشن ساختن جلوه و جلال اصالت فرهنگی ایران بوده اند. توضیح این مطلب نیز لازم است که مأخذ مهم فردوسی در ایجاد شاهنامه فارسی، خداینامه ها و مأخذ مهم سهروردی در ایجاد مکتب فلسفه اشراق اوستا و دیگر رساله ها بوده که بعدها از میان رفته است.



شارژ سریع موبایل