شایان اکبری سه شنبه ۷ مرداد ۱۳۹۳ - ۱۳:۰۰

یکی ازعلمای ربانی نقل می کرد:درایام طلبگی دوستی داشتم که ساعتی داشت و بسیار آن را دوست می داشت ،همواره در یاد آن بودکه گم نشود و آسیبی به آن نرسد،او بیمار شد و براثر بیماری آنچنان حالش بد شدکه حالت احتضار و جان دادن پیداکرد، در این میان یکی از علماء در آنجا حاضربود و او را تلقین می‌داد و می گفت :بگو لااله الاالله او در جواب می گفت : نشکن نمی گویم :ما تعجب کردیم که چرا به جای ذکر خدا، می گوید: نشکن نمی گویم ، همچنان این معما برای ما بدون حل ماند، تا اینکه حال آن دوست بیمارم اندکی خوب شد و من از او پرسیدم ،این چه حالی بود که پیداکردی ،مامی گفتیم بگو لا اله الاالله ،تو در جواب می گفتی :نشکن نمی گویم .

 

 

او گفت : اول آن ساعت را بیاورید تا بشکنم ،آن را آوردند و شکست. ،سپس گفت من دلبستگی خاصی به این ساعت داشتم ،هنگام احتضار شما می‌گفتید بگو لااله الاالله، شیطان را دیدم که همان ساعت را در یک دست خود گرفته و بادست دیگر چکشی بالای آن ساعت نگه داشته و می گوید:اگر بگوئی لااله الاالله ،این ساعت را می شکنم ،من هم به خاطر علاقه وافری که به ساعت داشتم می گفتم :ساعت را نشکن ،من لااله الا الله نمی گویم !



شارژ سریع موبایل