در دامنه دو کوه بلند، دو آبادی بود که یکی «بالاکوه» و دیگری «پایین کوه» نام داشت؛ چشمه ای پر آب و خنک از دل کوه می جوشید و از آبادی بالاکوه می گذشت و به آبادی پایین کوه می رسید.
وقتی که به فداکاریهای افراد توجه نشود و خوب و بد در یک کفه قرار گیرد, به این ضربالمثل تمثیل میکنند و یا به عبارت دیگر میگویند: دوغ و دوشاب پیشش یکی است.
نشستن عروس بر کرسی و نمایش او برای اهالی محل این معنی را داشت که پس خانوادهی عروس درخواستهای خود را به خانوادهی داماد قبولانده و یا تحمیل نموده است که اکنون عروس خود را بر کرسی نشانده است.
در دورۀ صفویه و قاجاریه بازار سبیل در میان مردم رونق بسیار داشت و پادشاهان آن دوران از جمله خود شاهعباس سبیلهای چخماقی و کلفت میگذاشتند و همۀ حاکمان و قزلباشها و افراد وابسته به دستگاه سلطنت نیز برای جلب نظر و حمایت سلطان و حاکمان و رسیدن به مقاصد خود از آنان پی روی میکردند و صاحب سبیلهای از بناگوش در رفته بودند.
بعضیها هنگام احسان و نیکوکاری هم دست از تعصب و تقید برنمیدارند و از کیش و آیین و سایر معتقدات مذهبی سائل مستمند پرسش میکنند به قسمی که آن بیچاره به جان میآید تا پشیزی در کف دستش گذارند.
بنابر یك ضرب المثل قدیمی همه راه ها به رم ختم می شوند.
در انفاق کردن اطرافیان و نزدیکان بر دیگر افراد ارجحیت و الویت دارند.