از مصراع بالا که به صورت ضرب المثل در آمده است در نشان دادن استعداد خارق العاده افراد که موجب بروز ظهور امور و اعمالی شگفت انگیز و خارج از حدود متعارف و انتظار می شود استفاده می کنند.
این ضربالمثل دربارۀ کسی به کار می رود که حرص و طمعش را معیار و ملاکی نباشد و بیش از میزان قابلیت و شایستگی انتظار تلطف و مساعدت داشته باشد.
وقتی که به فداکاریهای افراد توجه نشود و خوب و بد در یک کفه قرار گیرد, به این ضربالمثل تمثیل میکنند و یا به عبارت دیگر میگویند: دوغ و دوشاب پیشش یکی است.
در دورۀ صفویه و قاجاریه بازار سبیل در میان مردم رونق بسیار داشت و پادشاهان آن دوران از جمله خود شاهعباس سبیلهای چخماقی و کلفت میگذاشتند و همۀ حاکمان و قزلباشها و افراد وابسته به دستگاه سلطنت نیز برای جلب نظر و حمایت سلطان و حاکمان و رسیدن به مقاصد خود از آنان پی روی میکردند و صاحب سبیلهای از بناگوش در رفته بودند.
بعضیها هنگام احسان و نیکوکاری هم دست از تعصب و تقید برنمیدارند و از کیش و آیین و سایر معتقدات مذهبی سائل مستمند پرسش میکنند به قسمی که آن بیچاره به جان میآید تا پشیزی در کف دستش گذارند.
شخص سادهلوحی مكرر شنیده بود كه خداوند متعال ضامن رزق بندگان است و به هر موجودی روزی رسان است. به همین خاطر به این فكر افتاد كه به گوشه مسجدی برود و مشغول عبادت شود و از خداوند روزی خود را بگیرد.
یك ضرب المثل قدیمی می گوید: میمون پیر دستش را داخل نارگیل نمی كند.