یه روز یه آقایی با بچه ش میرن سینما میبینن جلوشون یه كچل نشسته! آقاهه به بچه ش میگه: اگه زدى پسه كله این كچله یه ساندویچ بهت میدم.بچهه میزنه توسر کچله!!کچله برمیگرده میگه: چرا مى زنى؟
یک شخص جوان با تحصیلات عالی برای شغل مدیریتی در یک شرکت بزرگ درخواست داد. در اولین مصاحبه پذیرفته شد.
جوانی تحصیل کرده و دانشمند پیش شخصی ثروتمند رفت که دخترش را خواستگاری کند! همین که مرد چشمش به قیافیه ی جوان افتاد، ازاینکه چنین دامادی داشته باشد بسیار خوشحال شد.
خانمی یک طوطی خرید. اما روز بعد آن را به مغازه پرنده فروشی برگرداند. او به صاحب مغازه گفت این پرنده صحبت نمی کند. صاحب مغازه گفت:«آیا در قفسش آینه ای هست؟
زنی سه دختر داشت که هر سه ازدواج کرده بودند. یک روز تصمیم گرفت میزان علاقه ای که دامادهایش به او دارند را ارزیابی کند.
آقای دست و دلباز ﭘﻮل ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ... ﺍﺯ ﺟﻠﻮی ﯾﻪ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﺭﺩ می شده. ﻫﻮﺱ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ می کنه. ﺩﻟﺸﻮ می زﻧﻪ ﺑﻪ ﺩﺭﯾﺎ ﻭ می ره ﺩﺍﺧﻞ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ ﻓﺮﻭﺷﯽ.
جنگ جهانی اول مثل بیماری وحشتناکی ، تمام دنیا رو گرفته بود. یکی از سربازان به محض این که دید دوست تمام دوران زندگی اش در باتلاق افتاده و در حال دست و پنجه نرم کردن با مرگ است از مافوقش اجازه خواست تا برای نجات دوستش برود و او را از باتلاق خارج کند.