سارا قاسمی يكشنبه ۱۷ آبان ۱۳۹۴ - ۰۵:۰۰

یک برنامه نویس و یک مهندس در یک مسافرت طولانى هوائى کنار یکدیگر در هواپیما نشسته بودند. برنامه نویس رو به مهندس کرد و گفت: مایلى با همدیگر بازى کنیم؟ مهندس که می خواست استراحت کند محترمانه عذر خواست و رویش را به طرف پنجره برگرداند و پتو را روى خودش کشید. برنامه نویس دوباره گفت: بازى سرگرم کننده اى است.


سارا قاسمی پنجشنبه ۱۴ آبان ۱۳۹۴ - ۰۶:۰۰

چهار تن با هم همراه بودند یکی ترک و یکی تازی، یک فارس و یکی رومی. به شهری رسیدند. یکی از راه دلسوزی به آنان یک درهم پول داد که غریب بودند.


امین شجاعی چهارشنبه ۶ آبان ۱۳۹۴ - ۱۶:۰۰

صاحب دلی برای اقامۀ نماز به مسجدی رفت. نمازگزاران او را شناختند و خواستند که پس از نماز، بر منبر رود و آن ها را پند گوید. او نیز پذیرفت. نماز جماعت تمام شد. چشم ها همه به سوی او بود.


سارا قاسمی يكشنبه ۳ آبان ۱۳۹۴ - ۲۱:۰۰

شب هنگام محمد باقر - طلبه جوان- در اتاق خود مشغول مطالعه بود که به ناگاه دختری وارد اتاق او شد.


سارا قاسمی سه شنبه ۳۱ شهريور ۱۳۹۴ - ۱۴:۰۰

نادانى را دیدم كه بدنى چاق و تنومند داشت، لباس فاخر و گرانبها پوشیده بود و بر اسبى عربى سوار شده و دستارى از پارچه نازك مصرى بر سر داشت.


سارا قاسمی دوشنبه ۳۰ شهريور ۱۳۹۴ - ۰۸:۰۰

روزی پسری خوش چهره در حال چت کردن با یک دختر بود. پس از گذشت دو ماه، پسر علاقه بسیاری نسبت به او پیدا کرد.


سارا قاسمی پنجشنبه ۲۶ شهريور ۱۳۹۴ - ۰۸:۰۰

روزی زنی نزد شیوانا استاد معرفت آمد و به او گفت که همسرش نسبت به او و فرزندانش بی تفاوت شده است و او می ترسد که نکند مرد زندگی اش دلش را به دیگری سپرده باشد.



شارژ سریع موبایل