مردی با اسلحه وارد یک بانک شد و تقاضای پول کرد.
در روزگاران قدیم، مرد میانسالی دو زن داشت. یکی از زنها مسن و دیگری جوان بود.
مرد جوانی که می خواست راه معنویت را طی کند به سراغ استاد رفت.
در شهر واسط بین كوفه و بصره چند نفر پارسا از بقالى نسیه برده بودند و مبلغى بدهكار او بودند.
جینی دختر زیبا و باهوش پنج ساله ای بود. یک روز که همراه مادرش برای خرید به فروشگاه رفته بود، چشمش به یک گردن بند مروارید بدلی افتاد که قیمتش ۱۰/۵ دلار بود.
روزی یکی از دوستان بهلول گفت: ای بهلول! من اگر انگور بخورم آیا حرام است؟
روزی روزگاری تاجر ثروتمندی بود که 4 زن داشت. زن چهارم را از همه بیشتر دوست داشت و او را مدام با جواهرات گران قیمت و غذاهای خوشمزه پذیرایی می کرد.
موضوعات داغ