چون درختی در صمیم سرد و بی ابر زمستانی... هر چه برگم بود و بارم بود... هر چه از فر بلوغ گرم تابستان و میراث بهارم بود...
میتوان برداشت دل از خویش و شد از جان جدا ... لیک مشکل میتوان شد از بر یاران جدا
پس از ما تبره روزان روزگاری میشود پیدا ... قفای هر خزان آخر بهاری میشود پیدا
فَریدالدّین ابوحامِد محمّد عطّار نِیشابوری (۵۴۰ - ۶۱۸ قمری) یکی از عارفان و شاعران ایرانی بلندنام ادبیات فارسی در پایان سدهٔ ششم و آغاز سدهٔ هفتم است.
بوی عیدی بوی توپ بوی کاغذ رنگی ... بوی تند ماهی دودی وسط سفره ی نو
گفتا که می بوسم تو را ، گفتم تمنا می کنم...
چنان عاشقم، عاشق!
که خود را نمیبینم
ز آیینه میپرسم:
«کجا رفته سیمینم؟»
کجا رفته چشمانش؟
موضوعات داغ