اگرچه که ازدواج با دنیایی از امید و آرزو و شور و اشتیاق اتفاق می افتد اما پیوند دو آدم همیشه سرنوشت خوبی ندارد. گاهی شما در همان دوران نامزدی متوجه می شوید که به درد هم نمی خورید یا انتخاب اشتباهی داشته اید.
«عروس خوشگل بود؟»، «داماد چه کاره است؟»، «مهریه چقدره؟»، «بابای عروس پولداره؟»، «ماشین داماد چیه؟»، «ماه عسل کجا میرن؟» چقدر این جمله ها برای همه ما آشنا هستند و البته در عین حال به ساده ترین و روشن ترین شکل ممکن، معیارهای ازدواج را در میان عامه مردم جامعه ما به طور ضمنی بیان می کنند اما واقعا تا چه حد این موارد می توانند در خوشبختی عروس و دامادهای جوان موثر باشند و اساس اهداف و معیارهای درست ازدواج آن هم در زمانه ای که هیچ شباهتی به دوره ای ندارد که لباس عروس و رخت آخرت معادل تصور می شد چیست؟
نیاز به عشق و محبت از تولد با كودك است. كودك بهواسطه این ارتباط ابتدا با مادر و بعد با پدر و به تدریج با سایر نزدیكان رابطه نزدیكی پیدا میكند.
به محض این که چشمتان به چشمش می افتد، احساس می کنید این همانی است که دنبالش بودید.
وقتی با کسی آشنا می شویم یا فکر می کنیم او می تواند گزینه خوبی برای ازدواج باشد، معمولا پای یک احساس خوب در میان است. اما دلیل این احساس خوب چیست؟ آیا باید به این حس اعتماد کنیم یا همه حس ها را نادیده بگیریم و صرفا با عقل جلو برویم؟
در نور کم غروب، زن سالخورده ای را دید که کنار جاده، درمانده و منتظر است. در آن نور کم متوجه شد که او نیاز به کمک دارد. جلوی مرسدس زن ایستاد. مرد از اتومبیلش پیاده شد. در یک ساعت گذشته هیچ کس توقف نکرده بود تا کمکش کند. زن با خود گفت مبادا مرد بخواهد به من صدمه ای بزند؟ ظاهرش که بی خطر نبود، فقیر و گرسنه هم به نظر می رسد.
شكست عشقی یكی از رنجآورترین مشكلاتی است كه در طول یك رابطه عاطفی ممكن است برای هر فردی پیش بیاید. هرچند كنار آمدن با درد و رنج ناشی از دوری از كسی كه از صمیم قلب دوستش داریم و دل در گروی وصال او داشتهایم بسیار سخت است اما این بحران هم مانند بقیه بحرانهایی كه در طول زندگی پیش میآید سپری میشود.