مهناز حسنی جمعه ۱۸ مهر ۱۳۹۳ - ۰۶:۴۰

در دهکده شیوانا پیرمرد مزرعه داری بود که چندین خواهر و برادر داشت، اما از میان آن ها بیشتر خواهری را تحویل می گرفت که وضع مالی خوبی داشت و همسر و فرزندی نداشت. ازسوی دیگر همسر مزرعه دار از اینکه شوهرش همه زمان خود را به خواهرش اختصاص داده بود و به او و زندگی اش نمی رسید، گله مند بود.


مهناز حسنی چهارشنبه ۱۶ مهر ۱۳۹۳ - ۰۹:۰۰

پیرمردی در حالی که کودکی زخمی و خون آلود را در آغوش داشت با سرعت وارد بیمارستان شد و به پرستار گفت: «خواهش می کنم به داد این بچه برسید. ماشین بهش زد و فرار کرد.»


مهناز حسنی سه شنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۳ - ۰۳:۲۰

روزی ملا الاغش را که خطایی کرده بود می زد, شخصی که از آنجا عبور می کرد اعتراض نمود و گفت: ای مرد چرا حیوان زبان بسته را می زنی؟


مهناز حسنی دوشنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۳ - ۲۰:۲۰

مسئولین یک مؤسسه خیریه متوجه شدند که وکیل پولداری در شهرشان زندگی می کند و تا کنون حتی یک ریال هم به خیریه...پس یکی از افرادشان را نزد او فرستادند.


مهناز حسنی يكشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۳ - ۱۳:۳۰

مادر من فقط یك چشم داشت. من از اون متنفر بودم. اون همیشه مایه خجالت من بود اون برای امرار معاش خانواده برای معلم ها و بچه مدرسه ای ها غذا می پخت.


سارا قاسمی سه شنبه ۱ مهر ۱۳۹۳ - ۱۵:۰۰

روزی بهلول در حالی که داشت از کوچه ای می گذشت شنید که استادی به شاگردانش می گوید: من امام صادق (ع) را قبول دارم اما در سه مورد با او کاملا مخالفم!


میترا جلالی پنجشنبه ۲۷ شهريور ۱۳۹۳ - ۰۶:۰۰

بسیار شیكتر و به روز تر از آن بود كه به نظرت بیاد خودش هم مجروح جنگیه! آن هم چه مجروحی؟؟ درست حسابی جانباز....



شارژ سریع موبایل