چی شده؟ چرا ما این طوری شدیم؟ چرا شادیهامون الكی شدن؟ چرا هیچ كس از ته دل نمیخنده؟ چرا بین آدمها اینقدر فاصله افتاده؟
بشر از عهد باستان تا امروز، همواره به مقوله شادی در زندگی توجه داشته و به دنبال راهی برای داشتن زندگی شاد بوده است. به عقیده ارسطو، دست کم سه نوع شادمانی وجود دارد: پایین ترین سطح، عقیده مردم عادی درباره شادمانی است؛ در سطح بالاتر، «کامیابی» که شادمانی را معادل موفقیت می دانند و مرحله سوم شادمانی ناشی از معنویت.
گاهی اوقات می شنویم که دختر و پسری برای اینکه ازدواج کنند و بفهمند که آیا به خوشبختی می رسند به سراغ انواع فال ها، سر کتاب باز کردن و طالع بینی می روند. گروه دیگری معتقدند که تا زیر یک سقف زندگی نکنند نمی توان متوجه شوند که آیا گزینه مناسبی را برای ازدواج انتخاب کرده اند یا نه.
آیا تا به حالا دقت کرده اید که بعضی افراد بدون توجه به مسائل و مشکلات , چقدر در سر زندگی و شاد بودن تواناهستند؟ تحقیقات نشان می دهد این حالت ذاتی یا خدادادی نیست بلکه یک مهارت است که این افراد ان را درخود پرورش داده اند.
«خوشبختی» واژه ای زیبا و دلپذیر است، عده ای زندگی را دامنه ای سرسبز، باصفا و ساحلی دلپسند و دلربا می بینند که در آن باید خوب نوشید، خوب پوشید و خوب گشت و عده ای آن را در یک حال خوب پیدا می کنند.
من در محله ای زندگی می کنم که هزینه هایش بسیار بالاست. همسایه ها خانه هایشان را مدام بازسازی می کنند و ماشین های شیک و آخرین مدل سوار می شوند. آنها به مسافرت های بسیار پرهزینه می روند و بچه هایشان با گران ترین اسباب بازی ها بازی می کنند.
هیچ کس ازدواج نمی کند که بدبخت شود اما گاهی وقت ها انتخاب های ما طوری زندگی مان را تغییر می دهند که به سمت شکست و ناکامی می رویم. ازدواج هم به عنوان یکی از مهم ترین تصمیم های زندگی مان از این قاعده مستثنی نیست.