پروفسور کاتلین فیتزپاتریک، Kathleen Fitzpatrick، متولد 1967، امریکا است. او مدرس «علوم دیجیتال» و «مطالعات رسانه» است. و مدیریت ارتباطات علمی انجمن زبان نوین را بر عهده دارد و اکنون به عنوان استاد تحقیق دانشگاه نیویورک مشغول به فعالیت است. او متخصص «نشر علمی در فضای اینترنتی» است و بر «تأثیرات ارتباطات شبکهای بر متون» تحقیق میکند.
واپسین کتاب او با عنوان «کهنگی عمدی: نشر، فناوری و آینده دانشگاه» در سال 2011 از سوی انتشارات دانشگاه نیویورک منتشر شدهاست. (کهنگی عمدی عبارت است از خطمشی برنامهریزی یا طراحی فرآوردهای با عمر مفید محدود تا آنکه پس از مدت معینی کهنه شود، یعنی از مد یا از کار بیفتد.)
گفتوگویی با او، در حاشیه همایش «پژوهشهای پسادیجیتال» انجام شده است که بخشهایی از سخنانش را در ادامه می آوریم:
از نظر من، هم آنچه در حال تغییر است و هم آنچه از گذشته به ما رسیده و بدون تغییر باقی ماندهاست، هر دو جذابیت دارند. چون هر کدام مزایای خاص خود را دارند. خوانندگان و پژوهشگران، امروزه توقع دارند که بتوانند به مواد اطلاعاتی مورد نظرشان در یک لحظه و در زمانی کوتاه دسترسی پیدا کنند و همچنین ما توقع داریم بخش عمدهای از کتابخانهمان را با خود به هر کجا که میرویم، حمل کنیم.
مطالعه روی دستگاههای دیجیتال رفتهرفته به بخشی عادی از جریان کلی اطلاعات درمیآید و به جای یک فعالیت جداگانه و انفرادی مینشیند.
اما آنچه هنوز تغییر نکرده، شکل فینفسه «متن» است. به نظر میرسد که «نظریهپردازان فرامتن» آیندهای را تصویر کردهاند که در آن بسیاری از متونی که خوانندگان و پژوهشگران با آن سروکار دارند درهمتنیده و «وبگونه» خواهند بود و اجازه میدهند تا نمونهای از ایدههایی را که در برخی نظریههای پساساختارگرایانه ارائهشده، بهطور کامل اجرا شود.
متن ریزومی (rhizomatic، مفهومی که ژیل دیلوز از زیستشناسی وارد فلسفه کرد و به لحاظ لغتی یعنی زمینساقه) خوانندهای را خواهد داشت که با مولف در تولید متن شریک است. انگار که متنها چندمدلی، سیال و غیرخطی خواهند شد.
اما در حال حاضر، متنها بهطور کامل چنین تغییراتی را نپذیرفتند. شکل کتاب در طول قرنها همانگونه که بوده، مانده است؛ خطی، متنی و نسبتاً صلب. این ثبات نسبی در برابر تغییرات عظیم فناورانه (و نه تغییرات ناچیز اجتماعی) – از جمله حرکت کتاب به صفحههای تحت شبکه – من را بر آن میدارد که باور داشتهباشم «کتاب بودنِ کتاب»، ذاتاً در چیزی به غیر از دستگاه ارائه آن است: کتاببودن به چاپ، صحافی و مواردی از این دست مربوط و محدود نیست.
من اخیراً به راههایی فکر میکردم که مواجهه با فناوریهای دیجیتال بتواند برای جوامع پژوهشی ما – در تحقیقات، مطالعات و شیوههای نوشتار – ثمربخش باشد. با این حال، وقتی در یادداشتی که اخیراً در تارنوشت (وبلاگ) «نقد کتاب نیویورک» درباره ترک استناد به شیوهای که ما میشناسیم، خواندم بسیار متعجب شدم.
نویسنده استدلال کردهاست که در عصر گوگل، ردیابی کردن منابع یک نقلقول به فرآیندی بسیار ساده تبدیل شده و به استنادهای بسیار کمتری در تألیف یک متن نیاز است. از یک طرف من موافقم، شیوههای استناد در برخی موارد مفید میتواند ساده شود؛ اما از سوی دیگر، کاملاً شگفتزده شدم وقتی شنیدم که یک محقق استدلال میکند که ما باید تبارشناسی نقد را – یعنی ردیابی پیدایش ایدهها در میان مباحثات را- به نهادی غیرانتفاعی واگذار کنیم که الگوریتمهایی دارد که جعبهسیاه چنین رسواییهایی هستند و با شیوههایی تجاری منابع را در نتایج جستوجو در اختیار میگذارد.
اگر چه من شخصاً از کاربرد ابزارهای دیجیتالی که در دسترس داریم کاملاً حمایت میکنم، اما تنها میخواهم اظهار امیدواری کنیم که به خاطر جنبههای حیاتی ارتباطات پژوهشی، در مورد تکیه بر نهادهای تجاری اندکی محتاطانهتر عمل کنیم.
من این روزها باید بیشتر روی آیپدم بخوانم که خیلی راحت نیست. دیگر نمیتوانم تصور کنم که از کتابهایی که اکنون در قفسه دارم دور باشم. این کتابها در عین حال که نسخههایی از روایات خودشان هستند، مطالعات و اکتشافات شخصی من را ثبت کردهاند و نمایش میدهند.
تردید دارم که واقعاً روزی فرا برسد که خانهها دیگر قفسه کتابها را بهخاطر نیاورند و همه متون به فضاهای دیجیتال منتقل شوند!