رمان «وقت هرز» اثر بریل بینبریج که در سال 1977 جایزه ادبی کاستا (ویتبرد) را برای بهترین رمان سال بریتانیا از آن خود کرده بود با ترجمه آزاده فانی منتشر شد.
ناشر در معرفی این نویسنده و کتابش نوشته است: بریل بینبریج (1932-2010) از بزرگ ترین نویسندگان ادبیات انگلیسی زبان است که به سبب داستان های روان شناسانه اش مشهور است. از او با عنوان «جواهر ملت انگلیس» و «بانوی نویسنده» نیز یاد می شود. بینبریج بیشترین نامزدی جایزه بوکر را ٓ پنج بار - در کارنامه خود دارد، و در سال 2010 به پاس همین حضور پیوسته در نامزدی نهایی جایزه بوکر، از سوی آکادمی بوکر تقدیر شد و جایزه ای ویژه به او تعلق گرفت.
بینبریج در سال 2009 نیز نامزد دریافت جایزه نوبل شده بود. او همچنین دو بار جایزه ادبی کاستا (ویتبرد) را برای بهترین رمان سال بریتانیا در سال های ١٩٧٧ و ١٩٩٦ برای رمان های «هر کسی به فکر خودش» و «وقت هرز» دریافت کرد. رمان «روز گردش کارخانه» نیز علاوه بر نامزدی بوکر، جایزه کتاب اول گاردین را از آن خود کرد و در روزنامه انگلیسی آبزِروِر در فهرست صد رمان برتر دنیا جای گرفت. سال ٢٠٠٨، روزنامه تایمز، بریل بینبریج را در فهرست خود، جزو ٥٠ نویسنده بزرگ بریتانیایی از سال ١٩٤٥ تا 2008 قرار داد.
«وقتِ هرز» روایتی است جسورانه و استادانه از زندگی «همه ما» در یک میهمانی خانوادگی، و قدرت بینبریج نیز در همین است: شرح و وصفِ بی نظیرِ کژکاری ها و اختلال های خانوادگی. بینبریج در این رمان برخلاف نویسندگانی چون آنجلا کارتر و مارگارت اتوود، با مباحث فرهنگی در باب جنسیت و تمایلات جنسی گره نخورده، بلکه در واقع هنر او آن جا است که شکاکیت و ناباوری وسیع و گاه مطلقی را درباره احساسات عاشقانه نسبت به جنس مخالف و هسته خانواده با خواننده در میان می گذارد. آن طور که مجله بررسی کتاب آمریکا درباره «وقت هرز» می نویسد: «بریل بینبریج با هر کتاب بهتر و بهتر و سرکش و سرکش تر می شود. و این بار، او ٓ بریل بینبریجِ هوشیار - در «وقتِ هرز» به سراغ گروهی چهارنفره از میانسالانِ لندنی رفته و کمدی تلخ یک مهمانی و ضایعه ای شتاب گیرنده را پیش می کشد. ملودرامی که طنز را بر باد نمی دهد و خواننده را کلمه به کلمه چون شتابِ لحظه ها که یکی پس از دیگری جای هم می نشیند، به دنبال خود می کشاند...»
«وقتِ هرز» داستان کشتنِ زمان در بازی روزمرگی ، در یک شب، در یک میهمانی است؛ آن طور که «بی نی»، میانسالی را به نیمه دوم مسابقه فوتبال تشبیه می کند، و با در نظرگرفتن اینکه هر آن امکان دارد سوت پایان نواخته شود، می گوید: «پس بیهوده است که وقتِ باقی مانده را با خواسته های نامعقول هدر بدهیم.» حالا میانسالگی، ادوارد فریمن را هم وارد وقتِ اضافه زندگی می کند. ادوارد از پشت خط صدای همسرش هلن را می شنود که: «امشب هم قراره خیلی دیر کنی؟» و ادوارد سعی می کندکه دیر نکند. بینبریج در این رمان، تصاویری بکر از روی پنهانِ زندگی، جلو چشم ما می گذارد که با آنها کاملا آشناییم: از نگاه های زیرجُلکی، پازدن های یواشکی زیرمیزی، تلفن های قایمکی، بهانه های الکی، راه بندان های ساختگی، مشغله های بی پایان اداری گرفته تا «دوستت دارم»های هرروزه. تصویرهایی که در فیلم ها و نمایش نامه های مهم دنیا دیده و خوانده ایم: «چه کسی از ویرجینیا وولف می ترسد» (با بازی الیزابت تیلور و ریچارد برتون)، «عاشق شدن» (با بازی مریل استریپ و رابرت دنیرو)، «آگوست؛ اوسیج کانتی» (با بازی مریل استریپ و جولیا رابرتز) و «جشن تولد» اثر هارولد پینتر.
بینبریج در این رمان «همه ما» را از زاویه دیدِ دانایکل، زیر تابلو «شام آخر» جمع می کند تا هم زمان با مسیح که از خیانت یکی از حواریونش می گوید، ما را وادار کند به اعتراف: «بالاخره یک روز دست همه شان رو می شود...» بینبریج در این کمدی سیاه ما را کلمه به کلمه به ضیافتِ «شام آخر» می کشاند؛ هربار نفس مان را با نبضِ هر کلمه و حسِ هر تصویر بند می آورد، و وادارمان می کند که بازگردیم عقب، به خوانشِ دوباره و دوباره «وقتِ هرز»رفته های مان.
نشر شورآفرین که کتاب «وقت هرز» را منتشر کرده پیش تر از بریل بینبریج رمان «هر کسی به فکر خودش» (بهترین کتاب سال انگلیس و نامزد نهایی بوکر 1977) را با ترجمه سلما رضوان جو منتشر کرده بود.